داستان با نشست زمین و ایجاد یک شکاف در یکی از محلات غرب تهران آغاز میشود. این به اصطلاح زلزله کوچک، انعکاسی از فروریزی دائم انسان و افکار او در زندگی امروز است. شکاف بین نسلی که در کتاب سلیمانی بین یک مادر و یک دختر رقم خورده، گودالی عمیق و به ظاهر پرنشدنی بین تمام اقشار جامعه است که در دنیای در حال گذار کنونی با آداب، عادات و رسوم و عقاید مختلف درک نار هم زندگی میکنند.
ثریا، شخصیت محوری و مادر این داستان «گورانی بدبخت دیگری است که گوران او را بالا آورده و تف کرده توی تهران بیدر و پیکر که هاضمهای قوی دارد». وی زنی است که با وجود مخالفت خانوادهاش، با یک مرد شمالی ازدواج کرده و بعدها شوهرش را در سانحهای از دست داده و خودش مانده است و دختری به نام آنا که حالا ثریا باید هر دو نقش پدر و مادر را برای او ایفا کند.
0 نظر