داستان اینرمان درباره دو دوست همدانشگاهی قدیمی به نامهای ناهید و حمیرا است که پس از سالها به هم میرسند. ناهید از زندگی خود میگوید و مخاطب وارد خاطراتش میشود؛ خاطراتی از مردی به نام مسعود و زنی به نام سیما و گرداننده زندگی آنها که ناهید است. اینرمان، همانطور که از عنوانش بر میآید، بازی ناهید با هَوو، همسر و فرزندان همسر و در نهایت با خودش است که بیشباهت به خاله بازی نیست؛ اما روایتی که ناهید تعریف میکند نتیجه متفاوتی را در ذهن حمیرا ایجاد میکند که نشان میدهد ناهید آنچنان که مینماید، نیست.
0 نظر