انگار کوه کنده باشم. سنگ شکسته باشم. اسبى نبود. راهى نبود. خانهاى نبود. توى دشتى داغ، ولو شده بودم توى تنِ گُر گرفتهى کورهى آتش که آتشداناش پیدا نبود. دستم را چرخاندم روى سینهى نرم مناچالان که هشتاد اسبِ قشقه در آن تاخته بودند. قلبم از سینهام بیرون مىزد. بچه شدم. کوچک شدم. میل کردم به خوابیدن توى آغوش زمین که دیگر برایم مهم نبود مناچالان است یا میلک. چشمانش پناهام داده بود؛ آرام و راضى. ▪️آدمی خیلی هنر کند پنج روز زندگی را میبیند؛ میآید و میچرخد و عاشق میشود و زندگی میکند و بعد میرود. و جز عاشقی، از آدمی در این بودن، نمیماند که به قول کربلایی محمدقلی «آدم نشانام بدهید که این راه را نرفته باشد.» زاهو یک قصه نیست، قصهی هزارقصهی زندگی است در متن پنج روزی که آدمی دیده. زاهو، داستان گنجی است که تا به دنبالاش راه نیفتی، خودش را به تو نشان نمیدهد. همهی ما زندگیمان پر است از قصه و کیست که حوصله کند و لحظه به لحظهاش را برای آبها تعریف کند. اگر آدم آب و زمین و آسمان و عشق هستید و اسب خیالاتتان آمادهی تاختن است، همراه شوید و این پنج روز را بخوانید. ▪️یوسف علیخانی متولد اول فروردین ۱۳۵۴، در روستای میلکِ رودبار و الموت. از او رمانهای «بیوهکُشی» و «خاما» و مجموعهداستانهای سهگانه: «قدمبخیر مادربزرگ من بود»، «اژدهاکشان»، «عروس بید» منتشر شده است. رمان «زاهو» نوشتهی «یوسف علیخانی» در ۶۷۶ صفحه (گالینگور) و به قیمت ۱۸۰ هزار تومان از سوی نشر آموت به چاپ رسیده است.
مریم –
زاهو را قبل از ورود به کتابفروشی آموت خریدم . حمیدخان علیخانی طرح پیش فروش گذاشته بودند.سه گانه و بیوه کشی و خاما را خوانده بودم و باید بگویم بعد از خواندن خاما بیصبرانه منتظر کتاب بعدی آقای یوسف علیخانی بودم . باید اعتراف کنم فکر نمی کردم رمان بعدی نویسنده بتواند بیشتر از خاما من را جذب کند اما..... زاهو میان رویا و واقعیت خواننده را با خود به جلو می برد چنان که گاهی تفکیک واقعیت و رویا سخت می شود و در عین حال لذت بخش . شور و عشق و جنون قلم نویسنده چنان ترا در این رمان (زندگی) غرق می کند که وقتی به خودت می آیی (صفحات پایانی ) بهت زده از خودت می پرسی چی شد؟ از کجای رمان مدقلی من را با خیالاتش همراه کرد؟اصلا خندان وجود داشت ؟ رامان؟ ناهید؟ قصه ی ثریا واقعی بود ؟ ستاره سلطان چی؟ و ......؟؟؟؟؟ اینجاست که دلت میخواهد برگردی و زاهو را دوباره بخوانی برای کشف آن چه، که باز هم نمیدانی تا کجا واقعیت است و تا کجا خیالات. لذت واقعی رو بردم از خواندن زاهوی یوسف علیخانی
افسانه –
زاهو نامی که ریشه دارست زاهو نقطه ی شروع شگفت انگیزی دارد و این همان جایی ست که من ِ مخاطب را درگیر میکند و این آهنگ میتواند شناخت خوبی برای ادامه بدهد مدقلی عدد پنج ناهید ( اسب، در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی جایگاهی ویژه دارد و بعنوان حیوان اصیل یاد شده است اسب مظهر هوشیاری و فراست است و همه در ناهید جمع شده است ) و شیهه اسب ( اسب ها شیهه می کشند تا احساسات خودشان را منعکس کنند. ) و وقوع حادثه . و نویسنده بخوبی غم و اندوه را با شیهه ی اسب ها نشان داده است مناچالان را شیهه برداشته بود. و وقتی حرف از مناچالان میشود یعنی قصه از روستایی آغاز شده است زمانی که ننه زرخال کهنه ی بچه را عوض میکند اشاره ی دقیقی دارد به آب که یکی از عناصر پیش رونده ی کتاب است میکند با استفاده از زبان دیلمی چقدر زیبا فرهنگ و زبان منطقه را تقویت کرده است و به مخاطب کمک کرده است تا تلاش کند برای فهم بیشتر با وجود اینکه تکنیک در داستان فریاد میکشد اما من ِ مخاطب میتوانم براحتی با کتاب ارتباط برقرار کنم یوسف علیخانی خیالاتش را در آسمان این سرزمین رها کرده است مرز بی نهایت خیال و واقعیت و آب که یکی از عناصر مهم داستان ست و زندگی را رقم میزند نام ها در زاهو هویت میدهند و ارزش زیادی دارند همه ی نام ها در قصه تعریف خاص خودشان را دارند . زاهو پر از مردان و زنانی واقعی ست که با فرهنگ سنت و جغرافیای منطقه شکل گرفته اند زاهو گویشی بسیار دلربا دارد که کمتر شنیده شده است . زاهو تمام آن چیزی ست که من تا این لحظه در داستانها نخوانده بودم و نویسنده کاری کرده است فراتر از منطقه و تکراری نیست زاهو پر است از واژه ه های لطیف مثلا یال کوه رنگ ها در زاهو بیداد میکنند تعبیرهای زیبا زاهو بسیار خواندنیست . کتابی شبیه رویایی شیرین و خواب و خیالی که هرگز از یادم نمیرود . شاید روزی رویای مدقلی و خندان واقعیت شود . جناب علیخانی سپاس ویژه از اینکه دستی بر فرهنگ و آداب و سنت های این مرز و بوم کشیدید و میدانم این نوشته کوچکترین کاری ست که من ِ مخاطب انجام داده ام .
افسانه –
یوسف علیخانی با نوشتن زاهو و پرداختن به ادبیات اقلیمی شاهکاری با شکوه برای مردم این مرز و بوم خلق کرده است و دستی بر فرهنگ این سرزمین کشیده است و پرچم میلک و الموت را در ادبیات معاصر برافراشته کرده است . من همیشه برای خواندن زاهو ولع خاصی دارم زاهو داستان زنان و زایش و زندگی ست. و چه داستان با شکوهی ست در ستایش زن و زایش و زندگی . زاهو نثری شاعرانه و دلپذیر دارد . رمانی که انگار مرا شفا میدهد ومثل خون در رگهای من میجوشد انگار اسبی که دارد به تاخت در درونم میتازد با زاهو آرام میشود و جرعه جرعه شیرینی لذیدی در من تزریق میکند وجودم یک اشتیاق طولانی را دوباره تجربه میکند میلی به زندگی در من زنده میشود انگار در ارتفاعی در سردترین فصل سال که پوشیده از برف و مه شده خیالی به من گرما می بخشد چقدر خوبست که آدمی بتواند واقعیت را به خیال و خیال را به واقعیت بکشاند با زاهو میتوان سفر کرد به هزاران سال قبل و با درد زانوهای مدقلی ، به دردهای اینروزها خندید. این شاهکار ادبیات اقلیمی را بخوانید در انتها غافلگیر شوید . نشرآموت یوسف علیخانی