خاما باید نوشته میشد.
یکبار یکی خیلی سال قبل او را زندگی کرد و در شبی، این راز مگو را گفت و دیگر به سخن درنیامد؛ لال شد.
گذشت و گذشت و گذشت، تا رسید به ادامهی او که کارش گفتن است. نگفت، نوشت. نوشت تا هم او زنده شود و هم خاما زنده بماند.
و حالا در دنیای کلمهها، همه زیر اناردرختها قرار میگذارند و دیگر هیچ اناردرختی، ناشناس نمانده و عاشقان به رقص درآمدهاند؛ دور این حلقهی آتش که خاما، ماناست.
یوسف علیخانی، متولد اول فروردین 1354 در روستای میلک رودبار و الموت. از او منتشر شده است: رمان های «بیوه کشی» و «خاما» و مجموعه داستان های «سه گانه»: قدم بخیر مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بید
حمیده –
این کتاب،یک عاشقانه فوق العاده است خیلی خوشحال شدم وقتی تجدید چاپ شد.امیدوارم همه روزی خامایشان را پیدا کنند
مرضیه –
عالی عالی عالی بی شک هرکس یکبار این کتاب رو بخونه عاشقش میشه پنج ستاره برای خاما کمه کاش میتونستم امتیاز بیشتری بدم لطفا خامارا بخوانید❤️
افسانه –
خاما تمام تصورات نخنمای داستانهای عاشقانه را از بین برده و از دل جنگ و خون روایتی را بیرون کشیده که پیش از این کمتر شنیده و خوانده شده است. هربار خاما را میخوانم تمام دامنم را آب میبرد خاما کوچ ست از خود به آنی که دوستش داری اما پاورچین پاورچین از دل کوههای آرارات میآید خاما قصه ی زندگی مالامال از درد و رنج پسری بنام خلیل را روایت میکند خاما فقط یک قصه نیست درد زنان و مردانیست که برای نفس کشیدن ، بودن ، جنگیدن برای اینکه عشق را در کنار هم تجربه کنند طاقت آوردند هجرت است از سرزمین خود و قصه ی مادریست که اگر نباشد همه ی دردها غير قابل تحمل میشود مادری که هرگز ناامید نمیشود و چقدر قشنگ مادر دیده میشود انگار او از آسمان ها همه چیز را زیر نظر دارد و آنجا که دار قالی بپا میکند تا رنگ بیشتری به زندگی بدهد و امید سوار شود بر ناامیدی خاما در عین اینکه محکم ست بسیار لطیف و رویایی ست از دل واقعیتهای همین سرزمین بیرون آمده و چقدر باوقار نگاه میکند خاما شور و هیجانی در خواننده ایجاد میکند که نمیشود کتاب را زمین گذاشت باب پدری که می آموزد و دایه که مظهر از خودگذشتگی ست و خاما دختری که با عطر بودنش زندگی میکنم گریه میکنم و بودنش چقدر برای باب و دایه خوبست خاما قصه ی شیرینی ست که تلخی هایش هم شیرینست و نکته ی آخر خلیل ها همه جا هستند و به یک منطقه تعلق ندارند و خاما عشقی ست که در رنج زیباترست و اینکه هر گاه رنج درد بی آرامم میکند خاما پلی میشود و آرامش به من برمیگردد آدمی خامایش را یکروز پیدا میکند ... بخوانید این عاشقانه را
افسانه –
خاما نگاهی ست بر دختران آغگل و خلیلی که از همه شعرترست قصه ای از سرزمین خیال يوسف علیخانی خاما شعرست شعری عاشقانه و دلچسب که هر بندش ، بند ِ دل را پاره میکند من با خاما عاشقی کردم و در اوج غم ، خندیدم . *تو چه نسبتی داری با تب* رنج خاما حکایت همه ماست . خاما نمادی ست از مفهومی عمیق . خاما از دل جنگ روایتی را بیرون کشیده که پیش از این هرگز نخوانده بودم هربار خاما را میخوانم تمام دامنم را شکوهی عجیب میگیرد . خاما کوچ ست از خود به آنی که دوستش داری . خاما فقط یک قصه نیست دیوان شعریست که یوسف علیخانی سروده است . درد زنان و مردانیست که برای نفس کشیدن ، بودن ، جنگیدن برای اینکه عشق را در کنار هم تجربه کنند طاقت آوردند خاما هجرت است از سرزمین خود . بسیار لطیف ست از دل واقعیتهای همین سرزمین بیرون آمده . او دختریست که هنوز با عطر بودنش زندگی میکنم قصه ی شیرینی ست که تلخی هایش بیمارم نکرد . *خاما عشقی ست که در رنج زیباترست* و اینکه هر گاه رنج ِدرد بی آرامم میکند خاما را دوباره دوباره میخوانم سپاس آقای نویسنده خاما را هم خواندم هم شنیدم هم عاشقی کردم .