رمان قصهی زنی است رماننویس که همراهِ همسر و دو فرزندش
از هیاهوی شهر خارج میشود و به نقطهی دورافتادهای میرود تا آرامش و
فرصت بهتری داشته باشد برای نوشتن...
این رمان نمونهی برجستهای از گونهی "گوتیک" در ادبیات ایران است.
ترکیبی
از فضای مردد پراضطراب و درونیاتِ متناقض یک زنِ هولزده، داستان را پیش
میبرد و احساسهای چندگانهای برای مخاطب خود میسازد. غافلگیریهای متعدد
و صحنههای تکاندهنده خواننده را جذب میکند و آمادهاش میسازد تا به
سپیدی برفِ مشکوکی چشم بدوزد که انگار نمیخواهد آب شود.
0 نظر