«پلیس حافظه» رمانی علمی تخیلی است که تحث تاثیر رمان 1984 نوشته شده است. مجلهی «تایم» در مقالهای در تابستان ۲۰۱۹ پلیس حافظه را یکی از بهترین کتابهای فصل نامید و در ادامه نوشتهاست: «رمان افسانهای اوگاوا به شدت یادآور تم ۱۹۸۴جورج اورول و فارنهایت۴۵۱ ری بردبری و صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز است اما با این حال صدا و قدرت خاص خود را دارد.»
نویسنده در رمان «پلیس حافظه» سراغ داستانی الهام گرفته از رمان دفتر خاطرات «آن فرانک» رفته است. روابط بینامتنی میان آثار خانم اوگاوا سبب شده است رگههایی از درونمایه رمانهای «خدمتکار و پروفسور» و «هتل آیریس» در این رمان نیز مشاهده شود.
یوکو اوگاوا ریاضیدان و نویسندهی ژاپنی، تاکنون بیش از چهل اثر داستانی و غیرداستانی خلق کرده است که اغلب آثارش در چارچوب ادبیات روانشناختی قرار میگیرند. وی تاکنون برندهی چندین جایزه از جمله جایزهی «اکوتا گاوا» (۱۹۹۰) و جایزهی شرلی جکسن (۲۰۰۸) شده است.
منتقدان، خانم اوگاوا را نویسندهای میدانند که در آثارش به شدت تحت تاثیر داستانگویی «هاروکی موراکامی» است اما از سوی دیگر برخی از منتقدان در آثار او عناصر بورخسی را نیز یافتهاند.
عظیم –
ولی خاطرات نامرئی اند، درست میگم؟ هرچقدر هم یه خاطره شیرین باشه اگه تنهاش بذاریم، اگه بهش بی توجهی کنیم، ناپدید میشه. هیچ ردی هم ازش نمی مونه، هیچ نشونه ای که نشون بده اون خاطره یه زمانی وجود داشته. فرض کنید در جزیره ای زندگی می کنید که هر روز زمانی که از خواب بیدار می شوید، یکی از چیزهایی را که دوست داشته اید و یا با زندگی کردن همراهش خو گرفته اید ناپدید شود و شما مجبور باشید هر اثری از آن دارید را نابود کنید و اگر این کار را انجام ندهید با افرادی موسوم به پلیس حافظه مواجه می شوید که شما را به جایی می برند که هیچ کس زنده از آن بازنگشته است؛ در این صورت چه حسی به شما دست می دهد؟ راوی داستان ما در چنین جزیره ای زندگی می کند و هر لحظه این امکان وجود دارد که زندگی اش به طور کامل دستخوش دگرگونی شود. او به شغل نویسندگی می پردازد و با تنها افرادی که سر و کار دارد یک پیرمرد و همچنین ویراستار کار هایش هستند. این شروع داستانی می باشد که پایانی وحشتناک دارد و بعد از اتمامش شما را بهت زده کرده و به فکر فرو می برد. اگر شما پیش از این کتاب خدمتکار و پروفسور را مطالعه کرده و از آن لذت برده اید به شما قول میدهم که پلیس حافظه به مراتب از اثر قبلی یوکو اوگاوا جذاب تر و خواندی تر می باشد و بی شک از خواندنش پشیمان نخواهید شد. #پلیس_حافظه #یوکو_اوگاوا #کیهان_بهمنی #نشر_آموت
نازنین –
پلیس حافظه داستانی کاملا نمادین و مفهومی است و لازم است در ابتدا بگویم به کسانی که داستانهای شسته رُفته با پایان ملموس و واقع گرایانه میخواهند پیشنهاد نمیشود. ماجرا درباره مردم یک جزیره است که هرچند وقت یکبار چیزی از محیطشان ناپدید میشود و بلافاصله هم از حافظه شان پاک میشود جوری که مردم تمام آنچه که از آن شیء ناپدید شده دارند جمع میکنند و داوطلبانه همه را از بین میبرند و بعد از آن اگر آن شیء را ببینند هم دیگر نمیدانند چیست و چه کاربردی دارد. اما در این میان افراد اندکی هم هستند که دچار نقصان حافظه نمیشوند و همه چیز در یادشان میماند. پلیس های حافظه که خودشان هم از فراموشی مصون میباشند مدام در حال پیدا کردن و از بین بردن این افراد سالم هستند. قهرمان داستان که دختری تنهاست و خودش دچار نقصان حافظه است تلاش میکند یکی از این افراد را مخفی کند... فضای تاریک داستان شباهتهایی به کتاب١٩٨۴ جورج اورول دارد. همچنین میتوان رگه هایی از شخصیت های بدبخت و تباه شده داستان های کافکا را در مردم این جزیره دید. در عین حال ملغمه ای از پادآرمان شهرهای مدرن نیز هست. درون مایه داستان، سازگاری ملت ها با انواع ظلم است. تن دادن به هرآنچه طبقه حاکم بر سرمان می آورد و پوچی زندگی هایی که صرفا نفس کشیدن هایی بی هدف هستند. آنچنان در حال کشف راههای سازگار شدن با فلاکت های جدید هستیم که فراموش کرده ایم زمانی اصلا این فلاکت ها نبود و حتی نیازی به سازگاری د دست و پا زدن در منجلاب فقر هم نبود! ولی در پایان چه چیزی پیروز است؟ کسانی که در ناپدید شدن ها بی سر و صدا آنقدر سازگار میشوند تا خودشان هم ناپدید شوند یا آنان که تا پای جان مقاومت میکنند؟ یا طبقه حاکم؟ داستان پلیس حافظه فضای تاریک و یخ زده ای دارد اما به جز چند نقطه دلهره آور، کلیت داستان به صورت یکنواخت و ملایمی جلو میرود. آنچه خواننده را به خواندن ادامه داستان امیدوار میکند؛ سادگی و جذابیت ماجرا و ترغیب حس کنجکاوی مخاطب در کنار ترجمه تمیز و حرفه ای و فاقد غلط تایپی است. برای من پلیس حافظه، نمادی از دنیای تکرار شونده ماست. توده های توسری خوری که شیره جانشان کشیده میشود، از ترسِ از دست دادنِ جانشان، چیزهایی به مراتب ارزشمندتر از جانشان را از دست میدهند و همیشه امیدوارند روزی معجزه ای شود و همه چیز درست شود و غافل از اینکه اصلا یادشان نیست «درست» چه شکلی بود! ساعتهای طولانی در صف مواد یخ زده، تاریخ مصرف گذشته و بنجل می ایستند و درآخر شاد و خندان از اینکه بالاخره نوبتشان شده و تکه آشغالی را به قیمت گزاف خریده اند و با خود به منزل میبرند؛ انگار نه انگار که تا همین چند وقت پیش برای محصولات تازه هم ناز میکردند... اگر علاقمند به داستان های نمادین و پادآرمان شهری هستید پلیس حافظه انتخاب مناسبی است.