دکتر کلاریسا پینکولا استس در این کتاب، ابتدا به بیان
افسانههای کهن و داستانهای قدیمی روی میآورد و سپس دست به تحلیل
روانشناختی این افسانهها میزند. درواقع با این روش، نویسنده در خلال
تحلیل خود، ویژگیها و مسائلی را در مورد روانشناسی شخصیت زن بیان میکند
که میتواند راهنمای رفتاری بسیار مناسبی برای همهی زنان و حتی مردان جهان
فارغ از ملت و مرزوبوم بهحساب بیاید. یکی از منتقدان درمورد این کتاب
میگوید: «این تحلیلهای روانشناسانه به ما میآموزد که چطور یاد بگیریم
به خود عشق بورزیم و "زن وحشی" را بهعنوان درمانگر درونی روحمان بپذیریم.
دکتر استس در این کتاب برای توصیف روح و روان زنان، دست به خلق ادبیات
جدیدی زده است. این روانشناسی زنان به اصیلترین شکل خود است که بر پایهی
دانش روح استوار است.»
در بخشی از مقدمه آمده است: «...هر کسی که به
زنی نزدیک میشود، در حضور دو زن قرار دارد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق
درونی. موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی میکند و بهراحتی قابلمشاهده
است. مخلوق بیرونی اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است؛ اما مخلوق درونی
اغلب ناگهان ظاهر میشود و بهسرعت ناپدید میگردد و پشت سر خود احساسی
عجیب و اعجابآور به جا میگذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است. این
طبیعت دوگانه به صورتی است که یکی باثباتتر و سرزندهتر و دیگری
بیاعتناتر و سردتر است. خویشتن متمدن موجودی خوب است؛ ولی کمی تنهاست.
خویشتن وحشی هم بهخودیخود خوب است؛ اما آرزومند رابطه با دیگری است.
ازدسترفتن قدرتهای روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از
یکدیگر و وانمودکردن به این است که دیگری وجود ندارد...»
0 نظر